حکم نو کن که شاه دورانی
سکه تازه زن که سلطانی
حکم مطلق تو راست در عالم
حاکمان قالب اند و تو جانی
آن چه شاهان به خواب می جستند
چون مسلم شدت به آسانی
همه مرغان چو دانه چین تواند
تو همایی میان مرغانی
بر سر آمد رواق دولت تو
ز آن که تو صاف صاف انسانی
برتر آید ز جان ملک و ملک
گر دهی دل به روح حیوانی
شرط ها را ز عاشقان برگیر
که تو احوال شان همی دانی
دام ها را ز راه شان بردار
خواه تقدیر و خواه شیطانی
تا شوم سرخ رو در این دعوی
که تو چون حق لطیف فرمانی
شمس تبریز رحمت صرفی
ز آن که سر صفات رحمانی